مساله سازمانی
چندی پیش توسط یکی از همکاران خوب سازمان مطلبی با عنوان” سکوت سازمانی” در این سایت ارائه شده بود و برخی از همکاران نیز با برداشت های درست و غلط خود، اظهار نظرهای متفاوت و بعضا مفیدی در خصوص آن مطلب و سازمان تامین اجتماعی به عنوان مصداق آن ارائه نموده بودند. به نظر می رسید کلیه همکاران با نوشته های خود سعی در مطرح نمودن سکوت سازمانی به عنوان یک مساله سازمانی داشته و در تلاش برای ارائه راه حل هایی هستند.
اما براستی مساله سازمانی چیست؟ و به چه چیزی مساله می گویند؟ تفاوت آن با مشکل (شخصی) چیست؟ و آیا سازمان تامین اجتماعی مساله ای دارد؟ اینها سوالاتی هستند که برای هر کارشناسی ممکن است مطرح شوند.
مساله در دنیای معاصر یک پدیده نوظهور است وهر گونه تغییر و تحولی الزاماً با تولید یک مساله همراه است. مشکل امری است سطحی، کلی، ذهنی، مبهم، فاقد روش بررسی و غیرقابل حل. اما مساله امری است ژرف، متمایز، عینی، روشن، دارای روش بررسی و طبعا قابل حل.
تبدیل مشکل به مساله خود امر پیچیده ای است که دارای شرایط و لوازمی همچون: طالب فهم و درک وضع موجود بودن کارکنان و مدیران، مساله محور بود نظام آموزش رسمی و سازمانی ( نه نتیجه محور بودن)،عمل زده نبودن مدیران و عدم درخواست راه حلهای دم دستی و … می باشد.
اگر واژه اجتماعی را در مفهوم “تامین اجتماعی” به معنای عام آن لحاظ کنیم می توانیم مسایل این سازمان را بیشتر اجتماعی فرض کنیم و تعاریف زیر را برای مسایل سازمانیِ سازمان تامین اجتماعی بکار ببریم:
«مساله اجتماعی، وضعیت اظهار شده ای است که با ارزشهای شمار مهمی از مردم مغایرت دارد و این شمار مهم معتقدند باید برای تغییر آن وضعیت اقدام کرد.»
در یک تعریف دیگر به پدیده ای مساله اجتماعی می گویند که مشکل زا، شایع، قابل تغییر و عزم جدی برای تغییر آن وجود داشته باشد.
حال با توجه به تعاریف فوق آیا می توان در شرایط فعلی مساله ای را در سازمان تامین اجتماعی تعریف کرد و سپس به حل آن مبادرت نمود. تا کنون اگر وضعیتی به عنوان یک مساله اظهار شده است بیشتر جنبه شخصی داشته و از طرف شمار مهم هم مطرح نشده است؛ مدیر ارشدی کارهای انجام شده را تیتر می کند و کارشناسی کارهای انجام نشده را به عنوان مساله مطرح می کند. کارشناس محترمی با طرح مفهوم ” سکوت سازمانی” قصد آن دارد تا دغدغه های شخصی و علمی خود را به دغدغه و مساله سازمانی تبدیل کند و در آن سوی میدان، مدیران سازمان یا سکوت می کنند یا طبع شاعری آنها گل می کند و نغمه های شاعرانه سر می دهند. بنابراین می توان گفت اگر پدیده ای مشکل زا است از نظر کارشناسان و مدیران جزء چنین است. اگر پدیده ای شایع است بازهم در میان کارکنان نا مهم چنین است و اگر چنین پدیده هایی قابل تغییر هم باشند بازهم از طرف شمار مهم عزم جدی برای تغییر آنها وجود ندارد. بنابراین با توجه به مطالب فوق هر پدیده ای به راحتی به تور مساله شدن گرفتار نمی شود و تا چنین نشود حل کردن آن هم میسر نخواهد شد.
پس باید در تعریف مساله که همان جهت گیری صحیح نسبت به مسالهاست دقت زیاد داشته باشیم. به عنوان مثال اغلب همکاران تصمیم گیری مدیران ارشد سازمانی در حوزه بیمه ای را بدون داشتن محاسبات آکچوئری یک مساله سازمانی قلمداد می کنند. آیا واقعا وجود محاسبات آکچوئری مساله سازمانی است یا عدم انجام آن؟ آیا اعلام نیاز منِ محقق یا کارشناس به محاسبات آکچوئری، نبود آن را به مساله سازمانی تبدیل می کند؟ آیا اعلام وضعیت خطرناک آسانسور های ساختمان … از طرف همکار یا همکارانی که جان آنها به دفعات به خطر افتاده است آن وضعیت را به مساله سازمانی تبدیل می کند؟ مادامی که پاسخ به همه سوالات فوق و هزاران سوال دیگر با اما و اگرهمراه باشد هیچ یک از آنها مساله سازمانی نبوده ولی امر مسلم آن است که پیشرفت هر سازمانی با تعریف درست مسایل و پاسخ منطقی به این مسایل در قالب راه حل میسر می باشد. به امید روزی که مدیران ارشد از کارهای نکرده یا اشتباه انجام داده بیشتر بگویند و بدین صورت به تعریف مسایل سازمانی بیشتر کمک نمایند.
زاهد اسدی- کارشناس تامین اجتماعی
با سلام
هر گونه تصمیم گیری در سازمان در سطح خرد یا کلان بر سازمان یا اجزای درونی آن تاثیر دارد.
یعنی هر گونه تصمیم گیری برای حل مشکلات و حل مساله سازمانی است.
مسائل که در گیر کننده پرسنل حتی بیرون از سازمان مساله سازمانی میباشد.
بنابر بعضی نظرات سازمان نوعی حیات بالاتر از سطح انسانی است.
فقط احتمال اولویت بندی میباشد.
برای حل مسائل سازمانها روشهای علمی وجود دارد.