یادداشتی بر “همایش تامین اجتماعی، گذشته، حال و آینده”
سعید تاجیک
علیرغم اینکه تحصیلات دوران کارشناسی و کارشناسی ارشدم مدیریت هست، همواره با خود درگیر این ماجرا بودم که مدیران سازمان معظمی چون تامین اجتماعی چگونه تدبیر کرده اند که سازمان امروزه گرفتار و مبتلا به مسائل عدیده و متنوع شده است . به این مسئله واقف هستم که بین تئوری های مدیریت و اجرا و عمل در مدیریت فاصله از زمین تا آسمان است ولیکن این انتظار وجود داشت که در قبال مسئولیت پذیرفته شده حداقل پاسخگویی نیز از مدیران مشاهده می شد . چرا امروز همه از اصطلاح “کشتی به گل نشسته” برای این سازمان استفاده می کنند و مدام اصرار دارند که وضعیت سازمان خراب است. حداقل بنده اعتقاد دارم که حال و روز سازمان خوب است چون در ادبیات این مرز و بوم داریم که “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو” ! چه اصراری است که ما باید با دیگران فرق داشته باشیم چرا مثبت اندیش نیستیم و عینک خوشبینی به چشم هایمان نمی زنیم مگر نمی دانیم هوای این روزها بهاریست…
به نام خداوند جان و خرد
مکان: سالن الغدیر دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
زمان: ساعت ۱۶الی ۲۱:۳۰ روز یکشنبه مورخ ۳۰/۰۴/۱۳۹۲
الغرض در این همایش و ضیافت زیبای برگزار شده بنده به عنوان کوچکترین عضو شرکت کننده خانواده بزرگ تامین اجتماعی بودم (اینکه می گویم کوچکترین عضو تامین اجتماعی به خاطر حضور خبرنگاران جوان و کوچکتری از بنده در سالن همایش بود) و از ذوق و شوق دیدن چندین مدیر عامل و بزرگان دیگری در کنار هم و در یک مکان ، با دوستی بزرگوار به عنوان اولین شرکت کنندگان همایش و حتی خیلی زود و نیم ساعت مانده به شروع مراسم وارد سالن شده و در ردیف دوم و دقیقا نزدیک محل استقرار مدیران عامل سابق قرار گرفتیم . حس کنجکاوی هر لحظه بیشتر می شد و گوش های من تیزتر که این بزرگان چه خواهند گفت؟ و چگونه می اندیشند؟ و چه برنامه هایی را برای هدایت این سازمان ارائه خواهند داد؟ دیگران برای چه آمده اند ؟ گروه زیادی به عشق سازمان و ارائه راه حل برای رفع مشکلات و گروهی اندک و قلیل فقط برای لقمه ای نان!!!
بالاخره پس از گپ و گفت های غیر رسمی و معمول هر مراسمی جلسه رسمیت یافت جناب آقای دکتر امیری به عنوان دبیر همایش به جلسه رسمیت داد. ایشان با دلسوزی مشابه بسیاری از مسئولان بلند مرتبه کشور و با استعانت گرفتن از حافظ ، سعدی و مولانا وضعیت مدیریت اجرایی گذشته و حال را به چالش کشیدند (علیرغم تاکید چند باره ایشان بنده هم اذعان می کنم که ایشان فردی سیاسی نیستند و صرفا فردی دلسوخته و دلشده این مرز و بوم هستند و صحبت های ایشان هم همه نقل قول این سه نفر معرفی شده هستند که در صورت نیاز به احضار باید به ایشان رجوع کرد نه آقای دکتر امیری!!!)
ایشان هر چه می گفت عین واقعیات امروزین جامعه بود و بعضا واقعیات به مذاق همه خوش نمی آید .سخنان نغز ایشان را جناب آقای دکتر فرشاد مومنی به صورت مستدل و با استناد به آمار و ارقام و نیز گزارش های واقعی و قابل درک و فهم برای همه تکمیل کردند و الحق و الانصاف که بسیار مختصر و موجز و مفید فایده واقع شد.
در اثنای همایش ذهنم درگیر این مسئله شد که یک تمثیل زیبا برای سازمان پیدا کنم که ملموس تر درک کنیم معنای گذشته ، حال و آینده سازمان را :
در گذشته ای نه چندان دور و قریب به حدود ۶۰ سال پیش جوانی توانا و برومند پس از استخدام در سازمانی با آبرو و با حقوق و مزایای مکفی و کسب رضایت خاطر فراوان ، سودای ازدواج و تشکیل خانواده را در سر پروراند. پس از بررسی گزینه های پیش رو بالاخره دختری بسیار نیک سیرت و خوش صورت را برمی گزیند. دوران شیرین نامزدی شروع شده و اندکی بعد دخالت های گاه و بیگاه اطرافیان دو طرف که در فرهنگ ما عجین شده آغاز می گردد. دخالت ها و سنگ اندازی ها ، جوان قصه ما را به فکر برگزاری مراسم عروسی می اندازد تا کمی استقلال یابد.
جشن عروسی بالاخره سرمی گیرد و به دلیل تمکن مالی خانواده عروس و داماد کادوهای گران قیمتی در مراسم عقد و در فردای آن مراسم پاتختی به عروس و داماد هدیه می شود. این وضعیت مالی خوب، ماه عسلی رویایی را برای عروس و داماد جوان قصه ما رقم می زند و در ادامه نیز بریز و بپاش و انواع سفرهای مختلف داخلی و خارجی و…یک شروع رویایی به نحوی که حتی ایشان برای دریافت کمک هزینه ازدواج به سازمان تامین اجتماعی مراجعه هم نمی کند!!!
علیرغم تحصیلات خوبی که جوان داشت ولیکن عقل معاش و سرمایه گذاری برای آینده را سرلوحه امور خود قرار نداد و شاید هم با این وضعیت خوب مالی نیازی نبود که اصلا به فکر مسائل آینده ای باشد که کسی هنوز آنرا ندیده است. از فرط شادی و سر خوشی، زوج جوان در پی ایجاد مسئله برای خود شدند و تصمیم گرفتند این زندگی شیرین را با حضور فرزندانی شیرین تر کنند. فرزند اول ، فرزند دوم ، …..و بالاخره فرزند هفتم هم بدنیا آمد.
حال بچه ها آهسته و پیوسته در حال بزرگ شدن هستند . دو تا از بچه های ایشان فارغ التحیصلانی هستند که بیکار هستند و دو نفر دیگه دانشجوی دانشگاه آزاد و سراسری هستند ، یکی از بچه ها در مقطع دبیرستان و متاسفانه یکی از بچه های کوچک که هنوز به مدرسه نمی رود دچار بیماری خاص است و گرفتار دارو و درمان و اسف ناک تر اینکه آخرین نفر که پسری ۷ ساله است تازگی ها به جرم تجاوز به یک دختر ۱۸ ساله بازداشت و در کانون اصلاح و تربیت نگهداری می شود . و از همه بدتر اینکه پدر خانواده که دیگر توانایی زمان جوانی و درآمد و تمکن مالی آن زمان را نداشت بدلیل مشکلات فراوان پیرامون و به تبع آن دچار شدن به انواع و اقسام بیماری های شناخته شده و ناشناخته و بالاخره زدن سکته سوم در تاریخ ۲۵/۰۴/۱۳۹۲ به رحمت خدا رفت .
در گرماگرم برگزاری مراسم ختم و به منظور آبروداری برای آن به رحمت خدا رفته ، همسر محترم ایشان سری به تامین اجتماعی می زند تا اندکی از هزینه های مراسم تامین شود ، ولیکن هزینه اندک کفن و دفن کفاف تمامی هزینه ها را نمی دهد و تا حدودی خانواده مجبور به دریافت قرض از اقوام و دوستان می شود.
آینده این خانواده چه خواهد شد ؟ اداره کردن این خانواده و رسیدگی به مسائل سیر کردن شکم بچه ها ، اشتغال بچه ها، تحصیلات ، مشکلات اخلاقی و اجتماعی حادث شده و بیماری خاص فرزند کوچکتر، همه و همه دست به دست هم دادند تا این کانون گرم به کانون و منشاء انفجار و بروز اختلال در جامعه گردد. اما اصلا ناراحت نباشید خوشبختانه مادر بچه ها همچنان خوش سیرت و زیبا چهره است و خواستگاران فراوانی دارد که هر روزه و هردم برای خواستگاری صف کشیده اند که وارد این خانواده شوند. بعضی از خواستگاران بدلیل دیدن مشکلات پیرامونی فقط به فکر ازدواج موقت هستند تعداد ایشان به اندازه ظرفیت یک اتوبوس است . بعضی دیگر واقعا به فکر ازدواج دائم و حل واقعی مشکلات خانواده هستند . به نظر شما چه کسی و با چه برنامه ای می تواند این خانواده بزرگ را به سرانجام برساند طوری که همزمان مشکلات اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و… را حل کند ؟ لطفا سرپرست این خانواده را راهنمایی کنید ، اجرش خود خداست.(عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست)
دوصد گفته چون نیم کردار نیست…
سپاس گزار برنامه ریزان و برگزار کنندگان این همایش.
سعید تاجیک دوستدار تامین اجتماعی!!!
دوشنبه ۳۱/۰۴/۱۳۹۲
سلام و عرض ادب
با عرض شرمندگی ، مشکل در اینجاست که همه به فکر وصلت هستند موقت وغیر موقتش فرقی نمی کند. کاش کسی پیدا شود که برادری کند. مثل یک برادر از خواهرش حمایت کند. وصل روحانی کند نه وصل شهوانی . دست کم شر مرساند. شرمنده میدانم که گزاف گفتم. خدا آخر و عاقبت سازمان را به خیر کند با اینهمه عاشق سینه چاک دلسوز که در صف نکاح هستند!!!
یادی از جناب اخوان ثالث:
خانه ام آتش گرفتست
آتشی جانسوز
هرطرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را
تارشان با پود…